به اندازه باران .....

تنهای تنها .....

 

بیقراری آشنا صدایت می کند
با ترانه ای بارانی،
گوش کن به نجوای دلی  غریب
بی بهانه  آمده ام،
بی دلیل
سرگردان کوچه ات
سراسیمه  در شبی بارانی
پناهی به اندازه یک نگاه می خواهد،
پناهی به اندازه یک جرعه باران.
 
شبی بارانی
دلی در حال لرزش
دستی  ترک خورده
 و چشمی  بارانی
تعریف امشب من.
 
یادم نیست  زمان اولین دیدار بارانی
چتری  از تو داشتم
و بارانی از جنس  الماس
توان تفکیک نور در من نبود
چشم بسته امده بودم به این دنیا
مادری  از جنس خودت
و پدری  به رنگ باران
 و دلی به  اندازه جا دادن  تو.
 
امشب  باران  می بارد و گلها فردا زیباتر  می شوند
کاش گلی بودم   به اندازه یک قطره  شبنم
به اندازه یک لحظه نگاه.
 
دستانم خالی است
و دلم پراست از باران.
 
کوچه ای بن بست
با خانه ای پر از عطر یاس
کاش به اندازه یک قطره باران دوستم داشتی...
 
بدرقه ام نکن  دل کندن از تو برایم محال است
می روم غریبانه  و تنها
بی بهانه
همانگونه که آمدم ، امشب
شاید از نگاهم  بخوانی شب بارانی وجودم را
و شاید  از صدای تپش قلبم  دلیل سکوتم را
 
دوستت دارم  به تعداد  قطرات باران...

دوستت دارم به اندازه  موسیقی باران...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت22:52توسط aida | |